هواللطیف. خدای مهربانم، از آخرین باری که اینجا بودم و از حیرانی هایم برایت گفتم، حالا خیلی وقت گذشته. بعد از آن روز تا چند روز قبل از عروسی هم بحث و جدل داشتیم اما هرچه بود تمام شد. بعد ها محمد می گفت کاش زودتر عروسی کرده بودیم! و من در دلم به حرف های پدر و مادر و برادرش فکر می کردم که هر وقت می شد نظری می دادند و می گفتند همه دو سال عقدند و از این چرت و پرت ها. قبل از عروسی به سفر کیش رفتیم و بعد هم یک مهمانی و بعد هم آمدیم در خانه مان. 89- ناسازگاری های خسته کننده!
88- خدایی هایت را محتاجم مهربان ترینم
87- سرنوشت نفرین شده ی من
هم ,عروسی ,وقت ,ها ,روز ,عقدند ,بعد هم ,و بعد ,از عروسی ,و از ,قبل از
درباره این سایت