هواللطیف. چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. منی که نه می توانم با کسی از نزدیکانم حرف بزنم و نه دوستی و نه هیچ کس دیگری! نوشتن تنها و تنها صلاح من شده، تنها مأمن امنی که می توانم به آن پناه ببرم و تمام خودم را ذره ذره توی رقص انگشتامم روی کیبرد بریزم و آن وقت به درست شدن جملات نگاه کنم و به این جمله ایمان بیاورم که ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود. توی این زندگی عجیب و غریبی که هر روز برایم یک اتفاق غیر منتظره ی خاکستری و یا سیاه دارد و خبری از سفیدی 89- ناسازگاری های خسته کننده!
88- خدایی هایت را محتاجم مهربان ترینم
87- سرنوشت نفرین شده ی من
ذره ,توانم ,توی ,دریا ,زندگی ,غریبی ,و نه ,ذره ذره ,می توانم ,جمع گردد ,بیاورم که
درباره این سایت